روز پنجم
سلام
امروز عشق بابایی دیگه نمیذاشت ازش عکس بگیرم
آخه صبح بردمش آزمایش غربالگری و کف پاهای کوچولوی دختر گلمو بریدن و ازش خون گرفتن
از وقتی آوردیمش خونه پاشو بالا گرفته و یه بند داره گریه میکنه
من و مامانشم که مثل مرغ پرکنده شدیم. همین الانم که من دارم مینویسم چند دقیقه یه بار شوع میکنه به گریه کردن.
ایشالا هرچی سریع تر درد پای دردونه بابا خوب شه که دیگه طاقت این گریه های مظلومانشو ندارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی