من برگشتم
سلام دوستای گل و مهربون
حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اول بذارید من از زهرا خانوم به خاطر این چند روز یه عذر خواهی اساسی بکنم
بعد براتون تعریف میکنم کجا غیب شده بودیم
دختر گلم، ببخشید که چندروزی نیومدم سراغ وبلاگت و مرتبش نکردم
ولی الان با یه عالمه عکس اومدم
بابایی فدات شه ناز دار من
خب حالا شما دوستان عزیز
اول که بعد از ده روز فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ماه میهمانی خدا رو بهتون تبریک میگم مارو از دعای سر سفره افطارتون بی بهره نذارید
دوم که مجددا بابت این چند روز که نبودم و نتونستم وبلاگ زهرایی رو به روز کنم و به نظرات پر مهرتون جواب بدم عذر میخوام
و بعد از اون که خب باید توضیح بدم دیگه
اول که چند روزی درگیر یه کار بودم و حسابی وقتمو گرفته بود
دوم که دیدم تو این چند روز حسابی بابام صداش در اومد که چرا عکس دخترمو نمیذاری
و منم چون از بچگی آدم سواستفاده کنی بودم چند روزی آپ نکردم تا اینکه بابایی خودش تصمیم گرفت بیاد اینجا پیش نوه اش
بعدش من و زهرا جون و مامانی رفتیم شیراز
هم یه آب و هوایی عوض کنیم هم اینکه بابایی تنها داشت میومد ما بریم جلوش که تنها نباشه
بعدشم که...............
حالا عکسا رو ببینید تا بعدش
برای دیدن عکس ها لطفا به ادامه مطلب بروید
گل دختر و مامانی و بابایی
تو حرم حضرت احمد بن موسی شاه چراغ
بابا جون و مامانی
گل دخترم که اون گوشه داره زار میزنه
کادوی بابا جون
خیلی از دستم عصبانی هستیا
وروجک من اونجا چی کار میکنی؟
اینم اندازه گیری بابا بزرگی
قربون اون خنده هات
عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقتم با با یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي