زهرا کوچولوزهرا کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

/خندونک خونمون/

روز هجدهم

سلام بعد از یه شب پر کار و پر گریه که زهرا خانوم نذاشت پلک رو پلک بذاریم امروز من و مامانی با هزار ترس و لرز برا اولین بار زهرا کوچولو رو بردیم حموم خب خدارو شکر هم ترسمون ریخت هم خیلی راحت حمومش کردیم بعد از ظهر شاپرک بابا خوابید تا شب شب که بیدار شد رفتم بغلش کردم و نشستم داشتم آروم آروم ترانه بابا از معین رو میخوندم چشماتو وا کن و ببین ببین که بابا اومده بابا با یک عروسکه خوشگل و زیبا اومده .... که دیدم یه دفعه زهرا خانوم یه لبخند خیلی خیلی ناز زد خلاصه بعد از اینهمه خستگی این خنده به جرات لذت بخش ترین لبخد زیبایی بود که دیدم   تما...
2 تير 1392

روز هفدهم

سلام حالتون خوبه؟ ایشالا که همه خوبید دیروز زهرا خانومی حسابی خونه بابا بزرگش خوش گذروند خیلی ناز و آروم شده بود دیشب حدود ساعت دو برگشتیم خونه تا اومدم سراغ کامپیوتر از شانس بد ما برقا رفت حالا عکسای دیروز زهرا  خانومی رو ببینید           ...
31 خرداد 1392

روز شانزدهم

سلام خوبید؟ امروز دخمل بابایی برا اولین بار با مامانش رفته بازار بهد هم رفته خونه بابا بزرگ شبم اونجا مونده الانم بابایی تو خونه تنهاس دلشم واسه گل دخترش خیلی تنگ شده فعلا که با عکساش سرگرمم شما هم عکسای امروز زهرا خانوم رو ببینید حتما خوشتون میاد راستی نــظر یـــادتـــون نــره                         ...
30 خرداد 1392

روز یازدهم

چون دیروز سر کار بودم و عکس خوبی از زهرا خانوم ندارم به درخواست دوستای گلم عکسای خونواده خودمونو میذارم       این عکس بابا بزرگ مهربون زهرا خانو م(بابا مرتضی) با مامانی زهرا خانومه البته این عکس واسه دوران عقدمونه شاندیز مشهد                 اینم عکس من تزرج- حاجی آباد هرمزگان بقیه عکسها رو تو ادامه مطلب ببینید   این عکس کیفیت نداره ولی چون یه اتفاق نادره گذاشتمش   از این شش برادر یکیش که بابای منه مابقی هم که عموهام معرفی میکنم به ترتیب از راست به چپ ...
28 خرداد 1392

روز دهم

    سلام این چندروزه خیلی در گیر بودم میومدم ولی کوتاه تو این سه روز اتفاق خاصی که نیفتاد نسبتا رفت و آمد اقوام هم کمتر شد خب اینم تنها عکس روز دهم ماه من زهرا سادات   ...
27 خرداد 1392